خلاصه
یک دیوار بزرگ همیشه بین انسان ها و جانوران ایستاده است. هانا به طور تصادفی سوراخی در دیوار پیدا می کند و دزدکی وارد آن می شود تا گم شود. او با سانا ملاقات می کند، که او را با استفاده از قاب بزرگش می سنجاق می کند. هانا می لرزد در حالی که سانا با چشمانی تیزبین او را بازجویی می کند و می خواهد هدف خود را در داخل دیوار بداند. او نمی تواند فرار کند! اما، حتی با وجود اینکه او به عنوان یک "مجاوز" دستگیر شده است، ثنا در نهایت به هانا در خانه خود از دست سایر حیوانات پناه می دهد... چه خبر است؟ یک داستان عاشقانه شیرین و دلچسب، هر چند کمی در وحشی! برای یادگیری لذت های عاشقانه بین گونه ها به ادامه مطلب بروید!