تینا و برادرش نیکلاس در یک دهکده دنج کوچک در فنلاند زندگی می کنند. آنها با هم یک سوپ فروشی راه اندازی می کنند که در بین مردم محلی بسیار محبوب است. یک روز، نیکلاس یک قاصدک را می بیند که در نزدیکی پنجره خانه آنها شناور است. پس از گرفتن آن، آن را در یک شیشه قفل می کند. به طور غیر منتظره ای، گل به یک موجود کوچک زیبا تبدیل می شود! خواهر و برادر در حضور آن ذوب می شوند و بلافاصله آن را قبول می کنند. کساران با پوشیدن ژاکت کوچکی که برای او بافته شده بود، عضوی از خانواده آنها می شود و ماجراهای زیادی را تجربه می کند که هر کدام خنده دارتر از دیگری است. او حتی به عنوان یک سرآشپز کوچک به خواهر و برادرها کمک می کند تا دستور العمل های جدیدی تهیه کنند.