خلاصه
با کشتن، جن گیری، و خلاص شدن از شر آنها همیشه، هیولاها و شیاطین تبدیل به گونه های در خطر انقراض شده اند. کسی باید مراقب آنها باشد، و این چیزی است که یامادا شینتارو برای انجام آن آموزش می دهد - او تبدیل به یک نگهبان هیولا می شود. او که با یک خرگوش دو به چهار و یک خرگوش سخنگو مسلح است، برای مبارزه با شکارچیان شیاطین بیرون می رود، به این امید که بتواند آنقدر از آنها را شکست دهد تا مجوز نگهبان هیولا خود را بگیرد. در حالی که او این کار را انجام می دهد، با نائو، یک دختر دبیرستانی معمولی (اگر غیرمعمول زیبا) آشنا می شود و بلافاصله عاشق گردن او می شود. اکنون یامادا یک ماموریت جدید در زندگی دارد: محافظت از نائو، و جلوگیری از هر کسی - هیولا، شبح، شکارچی دیو یا غیره - از قرار گرفتن در مسیر نگاه او به گردن او.