خلاصه
شیزوکو هوشیکاوا خودآگاه در راه است تا اولین و آخرین رمان خود را از بین ببرد. اما قبل از اینکه بتواند این کار را انجام دهد، کائوری آساکای کاریزماتیک با او برخورد می کند و در نهایت رمان را به خانه می برد. این چرخش وقایع به شدت شیزوکو را ناراحت می کند، زیرا او نمی خواهد کسی داستان غم انگیزی را که برای رضایت خودش نوشته است بخواند. شیزوکو که در ابتدا انتظار بدترین اتفاق را داشت، وقتی کائوری به او میگوید این رمان او را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده، اشک شوق میبیند. کائوری مایل است داستان های بیشتری را بخواند، اما از آنجایی که شیزوکو قصد نوشتن چیز دیگری را نداشت، نمی داند چه چیزی بنویسد. در نتیجه، کائوری با یک پیشنهاد عجیب و غریب می آید - عشق آنها. شیزوکو نسبت به قصد کائوری بدبین است و تا حدودی از این که چه اسرار ممکن است در پشت لبخندش پنهان شده باشد ناراحت است. با این وجود، آن دو تعطیلات تابستانی عجیب و غریب خود را در تعقیب داستان عشق خود آغاز می کنند.