خلاصه
کوکی سنا همیشه مایل بوده دنیایی را که پدرش از منظره یاب دوربینش دیده است درک کند. اما پس از اینکه پدرش خیلی زود از زندگی اش ناپدید شد، مبارزه برای کنار آمدن با رها شدن، مانع از دستیابی کوکی به پتانسیل واقعی خود به عنوان یک عکاس می شود. کسی که در تمام این مشکلات با کوکی بوده است، برادر ناتنی کوچکترش یوری است که با محبت به او نزدیک است. در حالی که کوکی احساسات خود را سرکوب می کند تا با خانواده جدید خود سازگار شود، یوری تا حد حسادت شدید بر او وسواس دارد. کوکی از ترس مواجه شدن با آینده و احساساتش نسبت به یوری، شروع به فاصله گرفتن از همه می کند. بدتر از همه، یک بازدیدکننده غیرمنتظره از راه می رسد و وضعیت او را پیچیده تر می کند. همانطور که او از طریق این مانع کار می کند، کوکی باید شجاعت این را پیدا کند که فرار نکند و تصمیم بگیرد چه چیزی برای او مهم است.