خلاصه
سومیره ایوایا که از زندگی کم قدردانی و بی احترامی خسته شده است، وقتی پسر جوانی را از خیابان بلند می کند و به خانه اش می آورد، تصمیم می گیرد اوضاع را تغییر دهد. با وجود اینکه این دو کاملاً متضاد هستند، به نظر می رسد که این دو مکمل یکدیگر هستند زیرا سعی می کنند یک زندگی معمولی را برای خود رقم بزنند.