خلاصه
میچیرو کودکی شاد است که عاشق اسکیت است. او در دوران کودکی خود با لئون، پسری بامزه و بی گناه آشنا می شود. آنها با هم شروع به رقص روی یخ می کنند. اما چون با مادرش درگیری دارد، قصد دارد با لئون فرار کند. لئون، با توجه به خطر، میچیرو را رد می کند. میچیرو که از این اتفاق صدمه دیده، خودش فرار می کند. لئون و دیگران با فهمیدن اینکه میچیرو فرار کرده است، او را در پیست اسکیت پیدا کردند. اما فردی که در پیست بازی ایستاده بود دیگر آن لبخند میچیرو پیر را نداشت!؟