خلاصه
اِنا سال اول دبیرستان است و مدام از پسران عجیب و غریب اعتراف می گیرد. دوست او Miu به شوخی می گوید: "شاید شما نفرینی دارید که شما را از داشتن یک عشق متقابل منع می کند؟" وقتی مادر انا تصمیم به ازدواج مجدد می گیرد، انا متوجه می شود که او یک خواهر و برادر کوچک خواهد داشت... با این حال، "برادر کوچک"، توما، در واقع هم سن او است و او خوش تیپ است! توما چون رابطه خونی با هم ندارند میگه: اصلا نمیتونی عاشق من بشی، باشه؟ حالا که آنها به یک خانواده تبدیل شده اند، رابطه آنها چگونه توسعه خواهد یافت؟