خلاصه
گفته می شود که برخی از حیوانات خاص گهگاه با قدرت های بزرگ متولد می شوند. سنزو روباه سیاه یکی از آن هاست... اما به جای اینکه از قدرتش برای خیر استفاده کند، از قدرتش سوء استفاده کرد تا اینکه الهه خورشید او را به خاطر رفتار بدش زندانی کرد. سیصد سال بعد، او سرانجام آزاد شد، اما تنها به یک شرط - او نمی تواند هیچ یک از توانایی های خود را بازگرداند تا زمانی که با موفقیت به یک توله تانوکی به نام مانپاچی کمک کند تا دستیار خدایان شود. متأسفانه برای سنزو، هیچ تقلبی در انجام وظیفهاش وجود ندارد! مهرههای جادویی دور گردنش مطمئن میشوند که او نمیتواند خیلی از مسئولیتش دور شود یا وظایفش را نادیده بگیرد، و بنابراین... سنزو، روح روباهی که زمانی بزرگ بود، باید دریابد که چگونه میتواند یک پرستار بچه واقعا عالی برای یک کوچولوی بیگناه باشد. تانوکی یا خطر ماندن بدون قدرت هایش برای همیشه!