خلاصه
ماکوتو پس از مرگ مادرش با پدر و خواهر کوچکش زندگی معمولی دارد. او روزهای خود را با همین کارها می گذراند - مدرسه رفتن، صحبت با دوستانش، معاشرت با دوست دخترش و گذراندن وقت با خانواده اش. با این حال، یک روز، پس از اینکه او یک پرنده را از دست یک کلاغ مهاجم نجات میدهد، همه چیز تغییر میکند. ابتدا دوست دخترش از او جدا می شود و بعداً در همان شب، او در حین انجام یک کار در یک تصادف وحشتناک رانندگی می شود. او در مکانی عجیب بیدار می شود، با چند نفر و پرنده ای که قبلاً نجات داده بود و اکنون به نظر می رسد انگلیسی صحبت می کند. آنها توضیح می دهند که او هنوز کاملاً نمرده است، اما لزوماً زنده هم نیست. پرنده به او پیشنهاد می دهد: اگر او به عنوان معجزه کننده آنها کار کند، می تواند زندگی خود را به دست آورد. به عنوان یک تحویل دهنده معجزه، ماکوتو دوباره به عنوان یک روح وارد جهان می شود. به مردم نامهها یا بستههایی میدهیم که در شرایط سخت، همان چیزی را که نیاز دارند، به آنها میدهد.