خلاصه
شش سال پیش، کاموی شیرو و خواهر و برادران فوما و کوتوری مونو دوستان جدا نشدنی دوران کودکی بودند. پس از مرگ ناگهانی و وحشتناک مادر خواهر و برادرهای مونو، کامویی توسط مادرش از توکیو برده شد. در سالهای بعد، این دو در صلح و آرامش زندگی کردند، در حالی که کامویی تواناییهای تلهکینتیک ذاتی او را تقویت کرد. هنگامی که مادرش در سال 1999 از دنیا می رود، آرزوی مرگ او باعث می شود که به توکیو بازگردد تا با "سرنوشت" خود روبرو شود. هنگامی که کامویی دوباره در شهر ظاهر می شود، نگرش او تغییر شدیدی پیدا کرده است و رشد قدرت خود را از طریق درگیری های خشونت آمیز در خیابان ها به نمایش می گذارد. مخالفان مختلفی به دنبال او می آیند و می پرسند که آیا او "کامویی" است یا نه، اما به نظر می رسد آنها چیزی بسیار مهمتر از نام او را می خواهند. این مبارزان دو جناح مخالف را نمایندگی می کنند - اژدهایان بهشت و اژدهایان زمین - که هر کدام می خواهند او را برای هدف خود استخدام کنند. کامویی با جمع کردن سرنخهایی درباره «روز موعود» آخرالزمانی، متوجه میشود که سرنوشت جهان را در دستان خود دارد. بسته به اینکه با کدام گروه از اژدها متحد می شود، او می تواند دنیا را نجات دهد یا به پایان برساند.