خلاصه
هیون بین با پنهان کردن این واقعیت که یک دختر است در خیابان ها زنده مانده است. در یک چرخش غم انگیز از وقایع، برادر کوچک محبوب او می میرد و هیون بین از گدایی، از باندها فرار می کند - مستقیماً در چنگال یک خانواده ثروتمند. زندگی او ممکن است بهتر شده باشد، اما به دور از شادی است: او باید هر روز تحت آموزش های سخت قرار گیرد و از جوان ترین عضو خانواده، بی گناه و پرنسس مانند یائه ها محافظت کند. فقط دو قانون وجود دارد، هیون بین باید از یائه ها با زندگی خود محافظت کند و هیچ کس نباید بفهمد که او یک دختر است. این یک شیوه زندگی تنها و سرد است اما یک برخورد سرنوشت ساز با یون هاا بزهکار تبدیل به کاتالیزور تغییرات آینده می شود، جایی که وفاداری و احساس وظیفه با احساسات عشق در تضاد است...