پیرمردی به لطف الهه ای مهربان تناسخ یافت. او آرزوی بدنی سالم داشت، اما به دلایلی توانایی تقلب برای استفاده از جادوی قدرتمند را نیز دریافت کرد! با این حال، او به ندرت از این توانایی استفاده کرد. هنگامی که او، شیو، یازده ساله شد، الهه ظاهر شد و به او گفت: "ماجراجو شو و از زندگی لذت ببر." بنابراین او برای تبدیل شدن به یک ماجراجو به پایتخت سلطنتی رفت. او در راه خود به آنجا با کوه جانوری به نام فارس روبرو شد که حیوان خانگی او شد. از آنجا زندگی جدید خود را آغاز کرد. دنیای شیو با پذیرش درخواستهایش در انجمن صنفی و تعامل با افراد مختلف در پایتخت سلطنتی، کم کم گستردهتر شد: شیو، پسری با توانایی واقعاً قدرتمند، زندگی راحت خود را در دنیایی متفاوت شروع میکند!