خلاصه
سوراتا پسری روزمره است که عاشق دختری به نام فوتاتسوگی است. وقتی در مدرسه ابتدایی بود دختری را در خواب دید و روز بعد فوتاتسوگی که دقیقاً شبیه آن دختر بود به مدرسه اش منتقل شد. سوراتا این خاطره را حفظ می کند، اما پس از اینکه او متوجه فوتاتسوگی و قدرت او شد، آیا باز هم می تواند بگوید که عاشق است!؟