خلاصه
یتیمی به نام آیسیا از قدرت باورنکردنی برخوردار است تا نقاشی هایی بسازد که فقط با استفاده از خون او معجزه کند. او و بهترین دوستش لوکی، علیرغم وخامت حالش، اوقات فوق العاده ای را با هم سپری می کنند. با این حال، لوکی وقتی میخواهد آیسیا را یک شب از دست یک مهاجم نجات دهد، متوجه میشود که او چیزی جز نقاشی آیسیا نیست. آیسیا او را به تلاشی میفرستد تا نقاشیها و نفریناش را نابود کند و مردمی را که توسط آنها تغییر کردهاند نجات دهد، اما آیا لوکی میتواند از نفرت خود از انسانها عبور کند تا آرزویش را برآورده کند؟