خلاصه
مامان دومین رمان از «سریال آدمخوار» است که در همان جهان و در همان زمان میمیزوکو تا یورو نو اوو اتفاق میافتد، اما در کشوری متفاوت و با شخصیتهای متفاوت (با تصویری کوچک از شوالیه مقدس جوان. ). 1. مادر در کشوری به نام گادارسیا، سالوادور توتو یک دختر جوان پنج ساله است که از دو جادو که هر دو از اعضای خانواده بسیار تأثیرگذار سالوادوری هستند متولد شده است. این خانواده به اصل و نسب اهمیت نمی دهند و فقط به استعداد در هنرهای جادویی اهمیت می دهند. و توتو، علیرغم تلاش هایش، تقریباً هیچ استعدادی برای جادو نشان نمی دهد. در حالی که نگران اخراج شدن از خانه والدینش در آینده ای نزدیک است، در اعماق معبد سالوادور سرگردان است. در آنجا، او با موجودی با ظاهر یک کودک کوچک ملاقات خواهد کرد، شیطانی که از صد سال پیش دور شده است. آدم خوار. چنان ترسناک قدرتمند که هیچ جادویی هرگز نتوانست او را آشنا کند. و آزادی او قطعاً بلایای بزرگی برای کشور به بار خواهد آورد. این داستان یک عشق پیچ خورده بین یک دیو تنها و یک کودک خردسال است که تصمیم گرفت بر خلاف همه چیز و همه تصمیم بگیرد مادرش شود. 2. و قسمت دوم داستان، با شخصیتهای جدید چند ده سال بعد که با یک آیتم مهم مربوط به افسانه دیو آدمخوار از داستان ماما درگیر میشوند.