خلاصه
ساسارا دختر عجیبی است که همیشه به اعترافات عاشقانه با «حتماً فقط اگر بمیری» پاسخ می دهد. یک روز توسط مامیا زیبا و محبوب، یک کلاس بالاتر، او را اعتراف کرد. ساسارا از اینکه مامیا او را دوست دارد با وجود اینکه هر دو دختر هستند شگفت زده شد، اما او مانند همیشه پاسخ داد. روز بعد، او از همکلاسی هایش متوجه شد که مامیا یک فرد گم شده بوده است و متوجه شد کسی که اکنون می بیند یک روح است. ساسارا بیرون دوید، گریه کرد و گفت که مامیا به خاطر او مرده است، اما همچنین لبخند زد زیرا مامیا شرایط او را برآورده کرده بود و عشق خود را ثابت کرده بود. آن دو شروع به قرار گذاشتن کردند. ساسارا تصمیم گرفت تا حقیقت مرگ مامیا را کشف کند.