خلاصه
یوکاری یک "دختر بد" است. او با رنگ کردن موهایش، جلا دادن ناخن هایش و داشتن یک دوست پسر بزرگتر که با او رابطه صمیمی دارد، علیه مادر کنترل کننده اش شورش می کند. در واقع، همانطور که او اشاره می کند، این چیزی است که آنها در حال حاضر دارند. او هرگز او را به جایی نمی برد. آنها فقط به جعبه کارائوکه می روند، کمی آواز می خوانند و رابطه جنسی دارند. میکی "دختر خوبی" است. او قد بلندی دارد و زیبایی کلاسیک ژاپنی دارد. او ساکت و اهل کتاب و باهوش است. و کمی دوری. این دو مجبور می شوند در ابتدای ترم یک میز دو نفره را به اشتراک بگذارند که یوکاری را بی نهایت آزار می دهد. مانند بسیاری از دختران بد، واکنش اولیه او تحقیر و تمسخر رفتار دختر خوب است. اما، یک روز، بعد از مدرسه، او میکی را در اتاق هنر می بیند که به آرامی مجسمه مریخ را می بوسد و قلبش شروع به تپیدن می کند. وقتی کسی از پشت می آید، هم میکی و هم یوکاری می دانند که دیده شده اند و همه چیز بین آنها تغییر می کند.