خلاصه
دردی که همه هنگام زندگی نمی توانند از آن فرار کنند: زنده، پیر، بیمار و مرگ. راه نجات آن از طریق روشنگری بودایی است. در پایان یک جنگ، شاهزاده ای که به روشنگری بودایی دست یافت، شاکا نیورای شد و جهان را نجات داد. زمان زیادی از آن زمان می گذرد، در حال حاضر عصر انحطاط آخر است. مارا، نگرانی که زمانی سعی در از بین بردن روشنگری شاکا داشت، برای انتقام از شاکا با شیطان قرارداد بسته است. او با نگرانی شروع به کنترل مردم می کند. در همین حال، تیمی با محوریت شاکا، به نام سیزده بودا، و دو خدای خیرخواه که از دارما، تایشاکوتن و بونتن محافظت می کنند، ایستاده اند تا با مارا مبارزه کنند تا از مردم در برابر نگرانی ها محافظت کنند. نبرد بین مارا و خدایان بودایی که مردم را درگیر می کند اکنون آغاز می شود!