خلاصه
ناناکا کیریساتو هفده ساله دانش آموز دبیرستانی است که به طور جدی در مورد مطالعات و اهداف زندگی خود است. او مکررا از بهترین دوستش، ننجی ناگیهارا، انتقاد می کند که یک بزهکار بچه گانه است که وقت خود را صرف مبارزه با پسران دیگر می کند. سپس یک روز، پس از مشاجره شدید با ننجی، او از پلهها سقوط میکند و دچار آسیب مغزی میشود و در نتیجه ذهنش به ذهن یک کودک شش ساله برمیگردد. با در نظر گرفتن این موضوع، پدر ناناکا و ننجی باید مصدومیت او را مخفی نگه دارند، زیرا او برای داشتن یک زندگی عادی و بزرگ شدن دوباره تلاش می کند.