خلاصه
ما در یک پرورشگاه با هم آشنا شدیم و با هم بزرگ شدیم. هیرو همیشه راه من را دنبال کرده است – رفتن به همان مدرسه، همان شرکت، همان تیم خارج از کشور... او واقعاً مانند یک سگ وفادار است، همیشه از سرعت من پیروی می کند، گوش می دهد و از همه چیزهایی که می گویم یا انجام می دهم گوش می دهد و به من کمک می کند حل کنم. برخی مسائل. در واقع، او با استعداد، باهوش و حتی از من تواناتر است. با احساس حقارت، به سختی به او گفتم: «دیگر دنبال من نرو!»... عشق و فداکاری انحصاری بین سگ وفادار و دانشآموز علوم آغاز میشود!