خلاصه
لندن، شهری که انسان ها و غیرانسان ها در آن زندگی می کنند. میکو سریزاوا دختری با توانایی دیدن چیزهایی است که انسان نیستند. او به جای پدربزرگ مرحومش که همین توانایی را داشت، به لندن سفر می کند و مصمم به کمک به دیگران است. با شروع از بیل، مردی که یک آژانس کارآگاهی دارد و زمانی شریک پدربزرگش بود، چه تغییراتی در انتظار مایکو است چرا که بسیاری از برخوردهای دیگر در انتظار او هستند؟