خلاصه
حتی با وجود حرفه داغ خود، یونهی یک ستاره برتر سینما زندگی خود را بدون هیچ دلیل خاصی خالی می بیند. سپس یک روز، جلوی در خانهاش، گین را میبیند که شبیه گربهای رها شده از یک حادثه بد سرقت است. پس از آن روز، این دو مرد میتوانند خانه یونهی و تخت او را به اشتراک بگذارند. یونهی به تدریج متوجه می شود که از زمانی که گین وارد خانه اش شده است، زندگی ناامید و بی معنی او برای همیشه تغییر کرده است و عشق او به پسر قلب او را طوفان می کند و او را به کلی تغییر می دهد.