خلاصه
ماریکو در شغلی گیر کرده است که در آن دائماً همه چیز را به هم می زند و مورد سرزنش قرار می گیرد، تا جایی که تقریباً می خواهد کاملاً آن را رها کند. او دعوتی را می پذیرد تا با چند پسر به موتورسواری آفرود برود تا از استرس شغلی خود خلاص شود و احتمالاً چیزی در زندگی خود پیدا کند که بتواند از آن لذت ببرد.