خلاصه
فوکا به سرزمینی ناشناخته پرتاب می شود که هیچ خاطره ای از گذشته خود ندارد. کمی بعد از آن، مردی عجیب و غریب با موهای نقره ای ناگهان شمشیر را به سمت او نشانه می رود و تمام شهر در تلاش برای فرار هستند. هنگامی که قهرمان به چشماندازی که قرار است کشته شود، تسلیم میشود، دست یاری به سوی او دراز میشود؟