خلاصه
شیما که در مدرسه خود طرد شده است و نمی تواند با ناپدری سوم خود کنار بیاید، تصمیم می گیرد به ساپورو نقل مکان کند و با پدر بیولوژیکی خود زندگی کند. او در آنجا با وائو و ژنرال ملاقات میکند. حتی با وجود اینکه میداند هر دختری در مدرسه به خاطر معاشرت با آنها از او دوری میکند، او واقعاً نمیتواند در این مورد کاری انجام دهد، زیرا او عاشق شده است.