خلاصه
مردی که از عشق به یک همکار مستقیم که هرگز برآورده نمی شود، افسرده است، دستمزدی در زندگی روزمره اش کاهش می یابد. یک روز، او به خانه می آید تا با مردی روبرو شود که روی ابری شناور نشسته و از او می خواهد که او را انسان کند. و بدین ترتیب زندگی روزمره یک خدای رعد و یک مرد حقوق بگیر آغاز شد.