خلاصه
افسانه از یک جنگل بلوط می گوید که در آن هرکسی که با حسرت عمیقی بمیرد به عنوان یک خون آشام جاودانه دوباره متولد می شود. در حال حاضر، در سال 1980، بقایای آن جنگل سنگفرش شده است تا خیابان های لندن، انگلستان را تشکیل دهد. در این خیابانها، «قاتل کوچه» برای کشتار مردم و تخلیه خون آنها در زیر پوشش شب، تبلیغ میشود. یک روز عصر برای پیاده روی، آلن اورت به زنی برخورد می کند که ادعا می کند تحت تعقیب قرار گرفته است و ممکن است قربانی بعدی قاتل باشد. علاوه بر اینکه از آلن برای نجات او سپاسگزار است، از دیدن چهره به چهره او نیز خوشحال به نظر می رسد. او خود را به عنوان ماری نوبل معرفی می کند و از او التماس می کند که او را به خانه اش ببرد، زیرا او جایی ندارد که به او زنگ بزند. آلن به طرز عجیبی با این غریبه راحت است، اگرچه حضور او باعث برانگیختن تکههایی از خاطرات میشود که او نمیتواند بهطور کامل به خاطر بیاورد. وقتی ماری به طور ناگهانی به ظن اینکه قاتل کوچه است دستگیر می شود، نمی داند چه فکری کند. آیا او به این دلیل که به دنبال انتقام گرفتن از کسی بود که نزدیک به سیصد سال پیش باعث شد او با پشیمانی بمیرد، با او تداخل کند و عمدا وارد زندگی او شود؟ شامل یک شات: Futago Kakumei