پایتخت سلطنتی، شهر لوگونیکا، از زمانی که پادشاه خود را از دست داد، در بی نظمی قرار داشت. اکنون بدون چهرهای، خانواده سلطنتی فرو میپاشد و دولت باید فوراً انتخاباتی برای تصمیمگیری در مورد جانشین او برگزار کند. سوبارو ناتسوکی که ناخودآگاه نشانی را که باعث شد امیلیا نامزد انتخابات سلطنتی شود را نجات دهد، او را در یک جلسه مهم همراهی می کند. در حالی که در پایتخت است، امیلیا اصرار دارد که سوبارو پشت سر بماند و پس از حمله جانور شیطان آرام بگیرد، علیرغم اینکه او هر کاری غیر از آن انجام می دهد. با این حال، وقتی سوبارو ببیند که شهروندان و همکاندیداهایش با امیلیا بدرفتاری میکنند، آیا میتواند به قول خود به کسی که بیشتر دوستش دارد وفا کند؟