خلاصه
راشل، مرد جوان مهربانی که در دهکده ای زندگی می کرد، به زودی وارد مدرسه شوالیه برای اشراف شد. اما در روز ضیافتی که جشن قبولی او در کنکور بود، با برادرش به بیرون رفت و به حرم حرام رفت و جادوگر او را نفرین کرد. برای اینکه از نفرینی که گفته می شود در عرض 7 روز او را به قتل برساند، روشل به تنهایی به قلعه ای در جنگل مه آلودی رفت که گفته می شد جادوگر در آنجا زندگی می کرد... در قلعه خوابیده بود Andalucia Rem le rose. دختر زیبایی که توسط جادوگر نیز تسخیر شده بود. داستانی که واقعیت و خاطرات صد سال پیش را دنبال می کند، پرده خود را بالا می برد...