زندگی عادی روزمره من قبلاً شامل شغل من بود، که به من و سرگرمی من، باغبانی بستگی نداشت. این یک سبک زندگی معمولی برای تنهایی است. بعد یک روز، دری را به دنیای دیگری باز می کنم... ناگهان متوجه شدم که حمامی در هوای آزاد وجود دارد! بعد از اینکه از مردی برهنه جدا شدم و اطرافم را جمع کردم، متوجه شدم که روزالیند، دختر یک نجیب ویران شده هستم. من مطلقاً هیچ پولی ندارم، اما اگر بتوانم گیاهان مورد علاقه ام را پرورش دهم و مقداری پول به دست بیاورم، اصرار می کنم و به زندگی در این دنیا ادامه می دهم. من از یک موقعیت اجتماعی پایین آمده ام، بنابراین این احتمال وجود دارد که مورد آزار و اذیت قرار بگیرم، اما این مرد مرموز به نام اسکندر، که منشأ او مشخص نیست، از من مراقبت می کند. او دقیقا کیست؟