خلاصه
این یک عروسی ساختگی بود که برای خوشحال کردن خواهرش طراحی شده بود. فقط ریتا باید از نقشه اش خبر داشت. حتی رئیسش، ساکیر، که نامش را برای داماد استفاده میکرد، نباید میدانست... پس چرا او در راهرو ایستاده است، با لباسی مناسب برای یک پادشاه؟ سپس با ریتای رنگ پریده صحبت کرد. "تو باید با من به عنوان عروس من به کشورم بیایی. برای تجارت."