خلاصه
یک روز در آینده ای دور. انسان ها شانه به شانه در "مستعمرات" جدا شده توسط سنگ زندگی می کنند. در خارج از مستعمرات، یک منطقه توسعه نیافته خطرناک به نام "لابیرنت" در حال گسترش است. کسانی که جان خود را برای توسعه "لابیرنت" به خطر می اندازند، که مناطق توسعه نیافته را مشخص می کنند، به عنوان "مارکر" شناخته می شوند. یک دختر جوان به نام مممپو که می خواهد روزی مارکر شود و مردی به نام گاگومبر که قبلا یکی بود. این پدر و دختر نامتجانس حالا هزارتو را به دست گرفته اند! "اگر راهی وجود ندارد، یکی را حفر کن!"