خلاصه
شینا موموس به فال و غیبت اعتقادی ندارد، اما بنا به دلایلی می تواند هر چیزی را با یک لمس از بین ببرد. یک روز در حالی که او به مدرسه می رود، مرد جوانی به او نزدیک می شود و ادعا می کند که خداست. علاوه بر این، او معتقد است که به سمت او هدایت شده است و به همین دلیل متقاعد شده است که او باید اولین پیرو او شود! به طور طبیعی، موموس امتناع می کند. اما وقتی اتفاقات عجیبی شروع شد ... او نمی تواند کاری در مورد آن انجام ندهد!