یک روز، در کتابخانه ای که ساکوتا آزوساگاوا در آن درس می خواند، با منظره ای غیرمنتظره روبرو می شود: دختر دبیرستانی زیبا با لباس خرگوش. معلوم شد که او مای ساکوراجیما، یک هنرپیشه مشهور سابق و همکلاسی در Minegahara High است. با این حال، تعجب او از دیدن مای که چنین لباسهای نامرئی را در کتابخانه میپوشد، در مقایسه با درک تکاندهندهای که او تنها کسی است که میتواند او را ببیند، چیزی نیست! ساکوتا با یادآوری رویدادی از گذشتهاش، به مای پیشنهاد میکند تا دلیل نامرئی بودنش را کشف کند. علیرغم رابطه اولیه مشاجرهآمیزشان، این دو به سرعت به هم نزدیک میشوند: مای و ساکوتا یاد میگیرند که از یکدیگر قدردانی کنند و دوستی آنها به یک عشق عاشقانه تبدیل میشود. این بیشتر به عزم آنها برای حل معضل مای دامن می زند. در حالی که تحقیقات در حال پیشرفت است، ساکوتا مای را نسبت می دهد وضعیت یک افسانه شهری معروف به سندرم نوجوانی: پدیدههای عجیبی که در جوانی رخ میدهد، توسط علم توضیح داده نشده و اغلب به عنوان توهم رد میشود. با نتایج امیدوار کننده اندکی، وضعیت مخمصه مای بدتر می شود تا جایی که دیده نشدن کمترین نگرانی اوست. آیا ساکوتا و مای می توانند معمای سندرم نوجوانی او را قبل از ناپدید شدن کامل حل کنند؟