خلاصه
روزی روزگاری، دنیای ما توسط والکری، الهه جنگ، که زیبایی زودگذرش در میدان جنگ به طرز درخشانی می درخشید، مورد برکت قرار گرفت. مبارزات او علیه شاه بدبخت شیطان پیروز شد و این شر توسط جنگجوی زیبا از بین رفت. سالها بعد، پادشاه جوان آلنوآ پس از جلوگیری از تهاجم دیگر به میهن خود، به تازگی به خانه بازگشته است. قبل از اینکه حتی بتواند لباس جنگی خود را عوض کند، خواهرش سیسیلیا با خبرهای خیره کننده به سراغ او می آید: شارون و لسفینا، هر دو شاهزاده خانم و دیوایی که از قدرت والکری برخوردارند، به دنبال ازدواج با او هستند. آلنوآ این ایده را دوست ندارد، اما احساسات او در برابر سیاست اهمیت کمی دارد. او ترتیب می دهد که آنها را به فاصله یک ماه ملاقات کند و یکی را به عنوان عروس خود انتخاب می کند و عصر جدیدی را برای پادشاهی او آغاز می کند. اکنون زمان آن است که پادشاه جوان ما با اولین نامزد ملاقات کند. او در دروازه های قلعه منتظر اوست... اما صبر کنید! هر دو نامزد همزمان حاضر شدند!؟