کوروساوا، یک کارگر ساختمانی 44 ساله که حقوق کمتری دریافت می کند، در جریان یک نزاع از ناحیه سر آسیب می بیند. او سپس هشت سال زندگی آرامی را در بهشت زندگی میکند، بیحرکت روی تخت بیمارستانش میگذرد تا اینکه به این درک شگفتانگیز میرسد: هیچ زنی در بهشت وجود ندارد. کوروساوا به عنوان یک مرد سرسخت تصمیم گرفت که تجملات زندگی پس از مرگ را پشت سر بگذارد تا هدف زندگی خود را دنبال کند: قرار ملاقات با یک زن. اگرچه کوروساوا با هدفی به زمین بازمی گردد، اما خود را در بسیاری از موقعیت های نامطلوب ناشی از رفتار مستقیم خود می بیند. دست زدن به زنان، دعوا کردن، و ریزه کاری کردن تنها چند کار است که یک روح اهل بهشت نباید انجام دهد. در نتیجه، اعمال ناشایست کوروساوا تنها باعث تحقیر جامعه او می شود. با این حال، اشتباهات کوروساوا به دلیل انگیزه های انسانی قوی او است - او همچنین از جنبه های مثبت طبیعت خود بهره می برد. او درون نگر است و نبردهای او فرصت هایی برای آموختن هستند. کوروساوا علیرغم شروع بحران میانسالی خود به عنوان چیزی جز یک روح ناامید در جستجوی یک زن، به زودی دلایل ارزشمند دیگری برای زندگی پیدا می کند و دیدگاه جدیدی در مورد فضایل اخلاقی به دست می آورد.