ایجی اوراشیما فقط یک دانشجوی معمولی دانشگاه است مثل بقیه. حرفه دانشگاهی او شامل مشروب خوردن با دوستانش و تلاش برای یافتن دوست دختر است. در 23 اکتبر پس از یک شب دلپذیر نوشیدنی به خانه باز می گردد و به رختخواب می رود. در کمال تعجب، وقتی ایجی از خواب بیدار می شود، یک دختر زیبا از دانشگاه او، کیوکا یوکیمورا، در کنار او دراز کشیده و ادعا می کند که دوست دختر اوست. ایجی که هیچ خاطره ای از این رویداد ندارد، با جریان پیش می رود تا اینکه با اتفاقات مزخرف بیشتری که در چند روز گذشته رخ داده است، مواجه می شود. او که در کنار دوستش کاشیواگی قدم میزند، نمیتواند بصریترین سوال را در ذهنش بپرسد: آیا امروز بیست و چهارم نیست؟ "ایجی چی میگی؟ امروز 27 هست." سه روز گذشت، اما ایجی نمی تواند چیزی را به خاطر بیاورد. وقتی یک نویسنده مجله عمیقترین راز ایجی را در مقابل کیوکا فاش میکند: او پسر یک قاتل زنجیرهای است، وضعیت تغییر میکند. از آنجایی که زندگی او به مارپیچی از آشفتگی پرتاب می شود، او سفری را آغاز می کند تا آشفتگی سه روز گذشته را حل کند و کیوکا را وادار کند که گذشته خود را بپذیرد.