آیدا شیزوکا به دلیل قتل تمام خانواده اش به اعدام محکوم شد. در حالی که منتظر اعدامش بود، یک روز خواهرش که دیگر زنده نبود و تبدیل به دروگر بدی شده بود، به ملاقاتش رفت. هر دوی آنها برای انجام وظیفهی دروگر غمانگیز یعنی برآورده کردن «آرزوی نهایی» راهاندازی کردند، اما به زودی متوجه میشوند که شیزوکا مقصر قتل خانوادهشان نبوده است. چیزی که پیش روی آنها قرار دارد، داستانی انتقام جویانه است که در دروغ و حقیقت همیشه در حال تغییر است.