خلاصه
او هرگز آن گونه نبود که در کلاس برجسته شود. کوریهارا یوزورو با اجتناب از ورود به زندگی دیگران و ماندن در خود زندگی کرده است. داستان از جایی شروع می شود که او باید به یک مدرسه کاملا جدید برود، یعنی همکلاسی های جدید. او هیچ گونه اعتماد به نفسی برای پیدا کردن دوستان جدید ندارد، بنابراین ترس از طرد شدن او را به آرزویی می کشاند که هرگز فکر نمی کرد بسازد. این آرزو تنها منجر به اولین روز کلاس می شود که او هرگز فراموش نخواهد کرد. یوزورو باید انتخاب هایی داشته باشد که زندگی دیگران را به طور قابل توجهی تغییر دهد، انتخاب هایی که در گذشته هرگز نمی توانست انجام دهد.