یوتارو جوان به تازگی زندان را پس از گذراندن مدت کوتاهی به خاطر جنایتی که از آن اطلاعی ندارد، ترک کرده است، اما بدون خانواده، جایی برای رفتن ندارد. در عوض، او مستقیماً به سراغ استاد بیرقیب راکوگو – نوعی داستان سرایی کمدی ژاپنی – یاکومو یوراکوتی میرود. به دلیل یک سری اتفاقات، یوتارو شیفته راکوگو می شود و می خواهد یک شونیچی شود. یاکومو که هرگز شاگرد نمیگیرد، تقریباً بلافاصله موافقت میکند تجارت خود را به یوتارو منتقل کند. آنها به همراه کوناتسو، بانوی جوانی که در خانه زندگی میکند، شروع به مبارزه برای تبدیل شدن به امید جدید راکوگو میکنند، که به نظر میرسد در کنار دوران شووا به تدریج از بین میرود. با این حال، همانطور که یوتارو با مربی جدید و "خواهر بزرگ" خود آشنا می شود، متوجه اشاراتی از گذشته تاریک در هر دوی آنها می شود. محیط خانه متشنج و گاهی ترسناک می شود. به طور طبیعی، هیچ سختی برای یوتارو جوان مهم نیست، زیرا نگاه او به آینده مشترک آنها معطوف است - آینده ای که در آن او استاد راکوگو می شود.