خلاصه
افسانه ها حاکی از آن است که در آخرین روز هر سال، شیاطین و موجودات شیطانی ویرانی ایجاد می کنند. مردم این را "نیان" نامیدند. در یکی از روزهای برفی این روز، یک مرد جوان زیبا با موهای ابریشمی بلند، نوزاد رها شده ای را برداشت و نام او را "شو" گذاشت. 15 سال بعد، ژو به یک بانوی جوان تبدیل شد. یک روز، مرد جوانی ظاهر شد و با صدای ملایمی که میتوانست سردترین یخها را آب کند، به شو گفت: "من خیلی وقت است که دنبالت میگشتم..."