نسل بشر تا نزدیک به انقراض شکار شده است و جهان را با انواع موجودات کنجکاو و مرموز رها کرده است. در وسط یک جنگل، گولم تنها به "آن" برخورد می کند: انسانی ژولیده که لباس های ژنده پوش پوشیده و با زنجیر بسته شده است. با گرفتن کودک، گولم متوجه می شود که نام کودک سومالیایی است و او هیچ خاطره ای از والدینش ندارد. این دو با گذراندن زمان با هم، پیوندی شبیه به پدر و دختر دارند. گولم تصمیم می گیرد تعهد خود را به عنوان نگهبان جنگل در تعقیب والدین سومالی یا حداقل هر انسان باقیمانده دیگر پشت سر بگذارد. برای سومالیایی، والدینش کمترین نگرانی او هستند - او معتقد است که در حال حاضر تنها پدر و مادر مورد نیازش را دارد. سومالی به موری نو کامیساما سفری را به تصویر میکشد که سومالی و گولم برای جستجوی انسانهای دیگر انجام میدهند. همه اینها در حالی که هویت سومالی برای امنیت او مخفی نگه داشته می شود.