"هوم... من هیچ استعدادی ندارم."... همان چیزی است که یوان در کوهستان به آن فکر می کند. او یک پسر معمولی مهربان است، اما چیز غیرعادی در مورد او این است که والدینش حکیم و استاد رزمی کار هستند. به عبارت دیگر، قوی ترین جهان. از آنجایی که به یوان گفته شد او ضعیفترین است، او خانه را ترک میکند تا رویاهایش را محقق کند.