یک شب، زن زیبایی که صاحب فروشگاه Aqua Plant است، پیش من ظاهر شد. با در دست داشتن برگه جستجوی کارگر پاره وقت، وارد مغازه شدم. او گفت: "من به شما در مورد شغل شما اطلاع خواهم داد." "آیا جایی برای ماندن داری؟ اگر اینجا بخوابی و بمانی اشکالی ندارد؟" این یک برخورد تصادفی بود، آنها شروع به دوست داشتن با یکدیگر کردند، آنها به یکدیگر فکر می کنند، آنها همچنان به فکر یکدیگر هستند و سپس مجبور شدند راه خود را از هم جدا کنند ...