خلاصه
هایاته ساکورا، یک دانش آموز عادی دبیرستان. همه چیز در مورد او عادی است به جز یک چیز: ارواح جذب او می شوند. یک روز، شخصی او را از شر تمام ارواحی که جذب کرده بود نجات داد. به اصطلاح قهرمان او خود را آندرتیکر ریدل معرفی کرد که ارواح را به صلح می فرستد. سپس ساکورا از او درخواست کرد که اگر بتواند به او کمک کند تا از شر ارواح خلاص شود، و در ازای آن هر کاری انجام خواهد داد. آندرتیکر ریدل سپس به ساکورا پیشنهاد داد که به عنوان آندرتیکر نیز برای او کار کند. آیا او کار را به دست می گیرد و از شر ارواح خلاص می شود یا این شغل را رد می کند و ارواح را تا آخر عمر در دم خود خواهد داشت؟