خلاصه
کیساکی یک دانش آموز 17 ساله دبیرستانی است که قهوه اش را دوست دارد. او با پدر و برادرش یک مغازه شمشیر فروشی زندگی می کند و دوست دارد داستان جدش را بشنود که در ایالت های دوران جنگ در ژاپن (سنگوکو جیدای) اونی را به قتل رساند. مادرش وقتی او جوان بود رفت و یک راهبه کاتولیک وجود دارد که برای او مانند یک مادر است. در حالی که چند کاتانا را به اتاق انبار می برد، اتاقی را کشف می کند که قفل آن شکسته شده بود. در درون او شمشیری پیدا می کند که برای مدت طولانی هیچ کس قادر به لمس آن نبوده است. او قرار است با اونی بجنگد. زیرا دوره جدید آغاز شده است. زمانی که خداوند پایان این دنیا را رقم خواهد زد.