خلاصه
سانی با چند کودک یتیم دیگر در یتیم خانه توت فرنگی زندگی می کند. بسیاری از مردم آنها را تحقیر می کردند زیرا آنها پدر و مادری نداشتند. یک روز ثانی با فردی که از ساختمان بیرون می آمد تصادف کرد اما او را خوب نگاه نکرد و روز بعد خبرهایی مبنی بر قتلی در ساختمان وجود دارد که فرد از آن خارج می شود و زمان مشکوک مرگ تقریباً همزمان با برخورد سانی با شخص است. سپس سانی و بچه های دیگر سعی کردند پرونده ها را بررسی کنند تا از افرادی که آنها را تحقیر می کردند به رسمیت بشناسند.