خلاصه
به عنوان بخشی از طرح مادربزرگش، جائه گیو بیست ساله از دهکده روستایی خلوت خود به شهر بزرگ فرستاده می شود. جائه گیو که کاملاً خارج از عرف و پول است، به محض پیاده شدن از اتوبوس به مشکل بر می خورد. او انتظار داشت که این حرکت خشن باشد، اما هرگز فکر نمیکرد که آخرین کسی را که میخواست دوباره ببیند ملاقات خواهد کرد - هی دو، پسری از دبیرستان که بیرحمانه او را آزار میداد. با وجود اینکه او اکنون یک ستاره بزرگ راک است، هنوز شکنجهگر دوران کودکیاش را به یاد میآورد. آیا او برای انتقام بیرون آمده است؟ یا چیزی کاملا متفاوت است…؟