رین تاکاناشی، یک مراقب سی ساله اش، علیرغم احضار شدن به عنوان یک مقدس، بدون تشریفات به عنوان "سطل زباله" دور انداخته شد. با این حال، به عنوان یک عاشق فضای باز و همه چیز کمپینگ، او دارای یک مهارت خاص، [بقا] و همچنین یک مهارت منحصر به فرد دیگر بود! بنابراین، یک داستان پرچرب آغاز می شود: یکی از عرق، اشک، و گرسنگی سیری ناپذیر در نقش رین، همراه با همراهانی که در طول راه انتخاب کرده بود، به آرامی این دنیای موازی را کاوش می کند و غذاهای لذیذ را به میزان دلخواهش می چشد... یا داستان باید چنین باشد. رفته اند، اما به نظر می رسد که جاده آنها در مسیری غیرمنتظره می رود...؟